جدول جو
جدول جو

معنی چوبکاری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چوبکاری کردن
(وَ دَ)
زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. (یادداشت مؤلف). کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی. نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است، ’ما راچوبکاری میکنند’. (یادداشت مؤلف). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن ’چوبکاری میفرمائید’ (که در هنگام تعارف ادا شود). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تجلید کردن شود.
- چوبکاری کردن کسی را، او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
چوبکاری کردن
کتک زدن، بیش از حد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرایی و محبت کردن: (چوبکاری می فرمایید) (هنگام تعارف ادا شود)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکاری کردن
((کَ دَ))
شرمنده ساختن، خجالت دادن
تصویری از چوبکاری کردن
تصویر چوبکاری کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ تَ)
شبانی کردن. محافظت و محارست گله نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به چوپانی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
آلودن به چوبک یا چوبک اشنان به چقان آلودن. با چوبک شستن. شستن جامه و مانندهای آن با چوبک اشنان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد